من و موی پریشانش
عزیزم این روزا تصمیم داشتم موهاتو کوتاه کنم، حسابی بلند شده و از اونجایی ک نمیداری برات ببندم یا هد بزنم. اغلب ژولیده هست، ولی دلم نیومد. ببین فر موهاتو. تو ی عکس خرابکاری هایی ک انجام دادی هم مشخصه، ریختن کشمش ها و انداختن فلاسک در میان موج موهایت پریشان است دل ...
روز کودک
رونیکا خانم گل روزت مبارک. برای روز کودک سه تایی یعنی من و شما و پسر دایی امیرعلی رفتیم اسباب بازی فروشی و برات اسباب بازی گرفتیم، برج قورباغه ک دوست هم داشتیش، البته بیشتر عاشق به هم زدنشی تا رو هم جیدن ولی توپ رو با دستای قشنگت مینداختی توشو با چشمات دنبالش میکردی تا ببینی چ جوری میفته. امیدوارم همیشه شاد و پرانرژی باشی گل دخترم ...
آهای آهای خبردار
اون روز رفته بودم دانشگاه، برف میومد، خیلییی هواقشنگ بود، بعد از این که کارم تموم شد، میخواستم برم شرکت ک گفتم از فضای قشنگ استفاده کنم و عکس بگیرم، و همون شد اولین عکس مادر و دختر دردونش. عصر همون روز بود ک متوجه شدم ی دونه قد نخود توی دلمه. حس و حال عجیبی بود، زنگ زدم به بابایی و گفتم زودی بیا خونه، بابا که از همه جا بی خبر بود، نگران شد و زودی اومد، فرداش هم رفتیم ازمایشگاه و از وجود دردونه خانم مطمئن شدیم، بعدش هم رفتیم شیراز . مامانی چشمت روز بد نبینه ماشین توراه خراب شد و ماشین رو گذاشتیم تعمیرگاه و با مترو برگشتیم و فردا با همون ماشین رفتیم. خیلی قوی بودی و تو روزایی ک کمی سخت بود و تو شرایط سخت، خم به ابروت نیاوردی و مامانی رو همراهی...
آغاز سخن
سلام دختر گلم امشب تصمیم گرفتم ی وبلاگ درست کنم برات تا خاطرات این روزا از یاد جفتمون نره. برای هردومون به یادگار بمونه و ثبت بشه. امروز 14 مهر 1396 و جمعه هست، شما بعد از کلی آتیش سوزوندن خوابیدیییی ...
نویسنده :
مامان تهمینه
0:09